«-امروز در گفتوگو با معلم فرزندم خیلی به خودم بالیدم، چون برایم توضیح داد که چطور روز گذشته پسرم توانسته فضای یک گفتوگوی مناسب را برای حل اختلاف پیش آمده ئر گروه سرود مدرسه ایجاد کند.
-امروز خیلی خوشحالم؛ چون میخواهم در جشن فارغالتحصیلی فرزندم شرکت کنم.
-باید زودتر خودم را به مرکزی هنری برسانم؛ چون فرزندم یکی از اعضای گروه نوازندگان است. میخواهم تشویقش کنم.
-دیشب وقتی خیلی خسته و گرسنه از محیط کار به خانه برگشتم، دختر و پسرم با همکاری هم غذا درست کردهبودند و میز شام را چیده بودند.
-قرار است به فرزندم مدال بدهند؛ چون در رشته ورزشی مقام آوردهاست. میخواهم کنارش باشم و عکس بگیرم.
شعر فرزندم در نشریه به عنوان رتبه برتر چاپ شدهاست. میخواهم یادگاری نگهش دارم…»
جملات بالا، جملات زیبا و آشنایی است. شاید چهره خندان و برق چشمان پدر و مادرها را هنگام گفتن این جملات، به خاطر داشته باشید. شاید در دلتان آرزو کرهباشید که شما هم روزی این لحظلات شیرین و به یاد ماندنی را تجربه کنید.
شاید همه پدر و مادرها چنین آرزویی داشتهباشند ولی فقط عدهای از آنها موفق به داشتن چنین فرزندانی میشوند.
رمز و راز موفقیت آنها چیست؟ چگونه رفتار میکنند؟ چه تفائتی با بقیه دارند؟
به نظر میرسد اولین چیزی که این والدین پذیرفنهاند، پذیرش «مسئولیت» پدر و مادریست؛ مسئولیتی که خودشان آن را انتخاب کردهاند. یعنی از این که با به دنیا آوردن یک فرزند، بخشی از توان خود را صرف رشد آنها میکنند و در این راه گاهی از خواب و آرامش خود چشمپوشی میکنند، خوشحالند؛ چون باور دارند نتیجه تمام آن را خواهند دید.
آنها به خوبی میدانند که گاهی پاداش خود را به این زودیها نمیگیرند و باید سالهای سال صبوری کنند تا درخت زندگی آنها میوه دهد. بنابراین در نظر آنها هیچتلاشی بینتیجه نیست گویا اعتقاد دارند با رشد فرزندانی بهتر و برتر از خودشان، جاودانه و ماندگار میشوند.
این پدر و مادرها برای همه ناکامیها، تلخیها و موانع یک معنی در زندگی دارند: «فرزندی که گاهی از رفتارهای او کلافه میشوم و شاید در لحظاتی مرا پریشان کند؛ برای بسیار که از داشتن آن محروم هستند، آرزوست. آرزویی که سالها با دهها نذر و نیاز، حسرت آمدنش را میکشند. نکند امانتدار خوبی نباشم؟»
بنابراین برای والدینی که اینگونه فکر میکنند، پرورش فرزند، عبادتیست همیشگی؛ عبادتی که نیاز نیست در جهان آخرت به دنبال پاداش آن باشند. در همین جهان، لحظه لحظه با او رشد میکنند، بزرگ میشوند، دیده میشوند، ستایش میشوند و به خود میبالند که: «این فرزند نیک، دستپرورده من است. به تعداد فرزندانم عمر دوباره یافتهام و بارها و بارها فرصت پیدا کردم که عاقبت به خیری خود را معماری کنم».
بنابراین طبیعیست که انتظار داشته باشیم والدینی که نیک پرور بودهاند، طول عمر بیشتری داشتهباشند؛ چون میخواهند زنده بمانند تا بقیه اتفاقات خوب را مشاهده کنند. از دورشدن موقت فرزندشان (برای مثال کار یا تحصیل) آشفته نمیشوند ؛ زیرا به تعهدات و پایبندی فرزندان خویش آگاهند. میدانند ابر باور زندگی آنان بر سرزمینهای دور نمیبارد و نسیم مهربانی، آنها را به سرزمین مادری برمیگرداند.
از این که به فرزندان خود دلبسته و حتی وابسته شدهاند؛ احساس خوبی دارند؛ زیرا آنها مراقبت و توجه به والدین را بخشی از زندگی و اهداف و لذت زندگی میدانند. شاید این فرزندان هرگز گلایه نکنند زیرا از والدین خود آموختهاند که انجام وظیفه نیازی به تشکر ندارد. سرانجام این والدین از پیری، سالمندی و ناتوانی هراسی ندارند چون «پایگاه امن» آنان فرزندانی هستند که تیمار و مراقبت از والدین را عبادت میدانند و افتخار میکنند که چنین سعادتی یافتهاند.